1. از آنجایی که مبحث بسیار مهم و حیاتی تنانگی و فوران عصیان زنانگی مطرح شده و غیرت ابرمردان و آه و حسرت دلسردان و اعتراض کوهنوردان (فقط به دلیل شور قافیه) را برانگیخته اینجانب چندروزیست با یک سوال خیلی بزرگ مواجه شدم که جوابی برایش ندارم و خواب و خوراک را ازم گرفته که هیچ ربطی هم به این موضوع تنانگی در سایت ها و وبلاگ ها ندارد. چند روز پیش یک روزنامه ی خیلی سنگین رنگین را داشتم می خواندم البته بخش آگهی هایش را چون باقی صفحات روزنامه ها که مدتیست به روز نمی شود و یکی دو سالی هست که همه ی خبرها همان است که بود و فقط جاشون رو تو روزنامه عوض می کنن، به هرحال داشتم آگهی هایش را می خواندم که رسیدم به یک آگهی که نوشته بود درمان ناتوانی های جنسی و افسردگی جنسی و غیره و گوشه ی آگهی هم نوشته بود با ضمانت نامه ی کتبی! حالا سوال من اینه که این موسسه ی محترم که کارش رتق و فتق امور پایین تنه ی ملته و تازه ضمانت هم داده که اگر ناتوانیت برطرف نشد پولتو پس می دیم چطوری می تونه بفهمه طرف ناتوانیش برطرف شده یا نه؟ از طرف می پرسه؟ مثلا می پرسه: خب چه خبرا از چیز؟ یا مثلا: منزل رضایت دارن؟ یا: دیشب خوش گذشت؟ یا یکی از منشی های شرکت مشتری ها رو بعد از تمام شدن دوره ی معالجه امتحان می کنه. یا مدیرعامل مشتری ها رو امتحان می کنه. یا آبدارچی شرکت امتحان می کنه؟ یا آخر دوره سانت می کنن، یا متر می کنن یا کیلومتر می کنن یا...

2. متاسفانه و از بد روزگار گاهی آدم در خانه جایی می شینه که به تلویزیون نزدیکه و باید شاهد چنین مصاحبه هایی باشه:
مجری با ریش آنکادر و لبخند ژوکوند و قیافه ی چه خوش میگذره، خوش میگذره، خوش میگذره امشب: در خدمت سرکار خانوم فلانی هستیم مخترع جوان، در مورد اختراعتون توضیح بفرمایید؟
خانوم مخترع که به مادام کوری گفته تو در دنیا که من امسال شکوفا شدم: بعله. اختراع من هلی کوپتر سمپاشه.
مجری: عجب! یعنی تا حالا کسی در دنیا این کارو نکرده بوده؟
خانوم سمپاش: چرا! یه شرکت لهستانی که البته کارشون اشکالاتی داشت که من برطرف کردم (!!
مجری: پس چرا تو دنیا همه از هواپیمای سمپاش استفاده می کنن نه هلی کوپتر سمپاش؟
خانوم سمپاش: آخه نمی دونن این بهتره.
مجری: آیا اختراع شما در روزنامه های داخل هم انعکاس داشته؟
خانوم سمپاش: بله. روزنامه ی کیهان.
مجری: آیا از کشورهای خارجی دعوتنامه ای برای اختراعتون داشتید؟
خانوم مارکوپولو: بله. از فرانسه و انگلیس و یه کشور دیگه که اسمش یادم نیست. (توضیح: حق داره بابا! طرف مخترعه دلیلی نداره اسم همه ی کشورهای دنیا یادش باشه.)
مجری (با قیافه ای که انگار در خیبرو این کنده): قبول نکردین دیگه!
خانوم وطن پرست (رو به دوربین مثل تبلیغ چیپس): نه. من این اختراعو کردم تا به کشورم خدمت کنم نه به کشورهای دیگر و می خواستم فرار مغزها نشم.(خنده ی نخودی) (توضیح: به خدا خودش اینو گفت و بنده بی تقصیرم.)
مجری: به عنوان آخرین سوال مدرک تحصیلی تون چیه؟
خانوم نابغه: دیپلم.
مجری: به به! دیپلم.
توصیه ی پزشکی، سلامت: حتما از خاموش بودن تلویزیون مطمئن شوید بعد در تیررس اش قرار بگیرید.

3. این خلیج فارس هم عجب سرگرمی ای شده ها! هفتاد میلیون ملت دیگه کم کم باید کار و زندگی رو ول کنن راه بیفتن تو سایت ها ببینن کجا به جای خلیج فارس نوشته یه چیز دیگه که اعتراض کنن. به خدا اینقدر که تو این چند سال ما برای خلیج فارس امضاء دادیم تام کروز به طرفدارهاش نداده. یه کم از اعراب یاد بگیرید. این همه ما کار کردیم به اسم خلیج فارس اونها اعتراض کردن؟ نه. اصلا ککشون هم نگزیده: اسم اتوبان تهران- قم رو گذاشتیم خلیج فارس اصلا هیچکس نگفت خرتون به چند من؟ اسم لیگ زمین خاکی های کشور را گذاشتیم جام خلیج فارس کسی محل نگذاشت، سالی یک دوره مسابقه ی داخلی پنگوئن سواری در امواج خروشان و هندبال ساحلی با مانع و شترسواری دولا دولا برگزار می کنیم اسمش رو هم می گذاریم یادواره ی خلیج همیشگی فارس اصلا هیچکس اعتراض نمی کنه، ابی آن آهنگ کذایی را می خواند و پرده ی گوش چند شیخ حاشیه ی خلیج فارس را پاره می کند باز هم این برادران صبور عرب انگار نه انگار، نه کسی امضاء جمع می کنه نه کسی میره دادگاه لاهه. حاجیلو را می کنیم مدافع افتخاری مرزهای کشور با آن برنامه های تلویزیونی تاثیرگذارش که از هفتصد شبکه به طور مستقیم پخش میشه اون هم در هر برنامه چهارصد بار میگه خلیج همیشگی فارس باز هم یک عرب پیدا نمیشه بگه چرا، دهم اردیبهشت را نامگذاری می کنیم روز جهانی خلیج فارس، جهان اصلا به یک ورش هم نیست، خب، یه کم سعه ی صدر را از این عزیزان بیاموزید و تا تقی به توقی خورد اس ام اس نزنید که چه نشسته اید که تمامیت ارضی ما لگدمال شد، برید فلان سایت، اینتر کنید. یه کم خوددار باشید. ناسلامتی دهکده ی جهانیه. ما هم از این به بعد به تنگه ی جبل الطارق می گیم تنگه ی چو ایران نباشد تن من مباد، به این بوم و بر زنده یک تن مباد، اگر سر به سر تن به کشتن دهیم، از آن به که کشور به دشمن دهیم و الی آخر. یک فحش ناموسی هم می دیم به کسایی که نخوان اسم کامل تنگه رو بگن.

2 Comments:

  1. Anonymous said...
    ما را نیز می خواستند فرار مغز ها کنند البت من باب کله پزی !
    لیک نرفتیم به خاطر عشقی که به ایران و خلیج فارس .
    لیک هیچ کس تا کنون از ما مصاحبتی نکرده
    Anonymous said...
    یعنی این مصاحبه رو که خوندم اینجا وا رفتم ! دیپلم و فرار مغزها و هلی کوپتر سمپاش.... واقعا شاهکار بودها

Post a Comment