دهانت را میبویند مبادا سبزی خورده باشی ، اون هم از نوع قورمه ش !همه دوس دارن هويتت رو شناسايي كنن تا بفهمن اوني كه سبزي خورده تويي يا نه ، عصر ، عصر ارتباطاته ، عصر ويروس و تروجان هاي اسلاميه ، عصر پروفايل مدير وبلاگه ، نميتوني يه گوشه دنج بشيني و هرچي از دهنت دراومد نثار صاحباش كني ! واسه اينكه بعدا دهانت را ميبويند ! عصر اطلاعاته ، عصر فناوري ارتباطاته ، همه دارن دندوناشونُ واسه تو تيز ميكنن ...تازشم چي فكر كردي ؟ فك كردي رياست رو دودستي تقديم تو ميكنيم؟ غلط كردي !رياست فقط مخصوص همين آقاست! مسواك يادت نره

:حافظ
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

:نیما
در میخانه که باز است چرا حافظ گفت
دوش دیدم که ملائک در میخانه زدند؟

:شهریار
درِ میخانه نبود بسته ولی حرمت می
واجب آمد که ملائک در میخانه زنند

:معلوم الحال
درو ول کن اخوی اصل سخن این بوده
گل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند

شبي در حال مستي تكيه بر جاي خدا كردم
در آن يك شب ، خدايي من عجايب كارها كردم
جهان را روي هم كوبيدم از نو ساختم گيتي
ز خاك عالم كهنه جهاني نو بنا كردم
كشيدم بر زمين از عرش، دنيادار سابق را
سخن واضح تر و بهتر بگويم كودتا كردم
خدا را بنده خود كرده خود گشتم خداي او
خدايي با تسلط هم به ارض و هم سماكردم
هر آن چيزي از اول بود نابود و فناكردم
نمودم هم بهشت و هم جهنم هردو رامعدوم
كشيدم پيش نقد و نسيه بازي را رهاكردم
نماز و روزه را تعطيل كردم، كعبه را بستم
وثاق بندگي را از رياكاري جدا كردم
امام و قطب و پيغمبر نكردم در جهان منصوب
خدايي بر زمين و بر زمان بي كدخدا كردم
نكردم خلق ، ملا و فقيد و زاهد و صوفي
نه تعيين بهر مردم مقتدا و پيشوا كردم
شدم خود عهده دار پيشوايي در همه عالم
به تيپا پيشوايان را به دور از پيش پا كردم
بدون اسقف و پاپ و كشيش و مفتي اعظم
خلايق را به امر حق شناسي آشنا كردم
نه آوردم به دنيا روضه خوان و مرشد و رمال
نه كس را مفتخواه و هرزه و لات و گدا كردم
نمودم خلق را آسوده از شر رياكاران
به قدرت در جهان خلع يد از اهل ريا كردم
ندادم فرصت مردم فريبي برريا پوشان
نخواهم گفت آن كاري كه با اهل ريا كردم
به جاي مردم نادان نمودم خلق گاو و خر
ميان خلق ، آنان را پي خدمت رها كردم
مقدر داشتم خالي ز منت، رزق مردم را
نه شرطي در نماز و روزه و ذكر و دعا كردم
نكردم پشت سر بندگان لخت و عور ايجاد
به مشتي بندگان آْبرومند اكتفا كردم
هر آنكس را كه ميدانستم از اول بود فاسد
نكردم خلق و عالم را بري از هر جفا كردم
به جاي جنس تازي آفريدم مردم دل پاك
قلوب مردمان را مركز مهر و وفا كردم
رجال خائن و مزدور را در آتش افكندم
سپس خاكستر اجسادشان را بر هوا كردم
نه جمعي را برون از حد بدادم ثروت ومكنت
نه جمعي را به درد بي نوايي مبتلاكردم
نه يك بي آبرويي را هزاران گنج بخشيدم
نه بر يک آبرومندي دو صد ظلم و جفا کردم
نكردم هيچ فردي را قرين محنت و خواري
گرفتاران محنت را رها از تنگنا كردم
به جاي آنكه مردم را گذارم در غم و ذلت
گره از كارهاي مردم غم ديده وا كردم
به جاي آنكه بخشم خلق را امراض گوناگون
به الطاف خدايي درد مردم را دوا كردم
جهاني ساختم پر عدل و داد و خالي از تبعيض
تمام بندگان خويش را از خود رضا كردم
نگويندم كه تا ريگي به كفشت هست از اول
نكردم خلق شيطان را عجب كاري به جاكردم
چو ميدانستم از اول كه در آخر چه خواهدشد
نشستم فكر كار انتها را ابتدا كردم
نكردم اشتباهي چون خداي فعلي عالم
خلاصه هرچه كردم خدمت و مهر و صفاكردم
زمن سر زد هزاران كار ديگر تا سحرليكن
چو از خود بي خود بودم ندانسته چه هاكردم
سحر چون گشت از مستي شدم هوشيار
خدايا در پناه مي جسارت بر خدا كردم
شدم بار دگر يك بنده درگاه او گفتم
خدايا کفر ميگويم پريشانم پريشانم
چه مي خواهي تو از جانم نمي دانم نميدانم
مرا بي آن که خود خواهم اسير زندگي کردي
تو مسوولي خداوندا به اين آغاز وپايانم
من آن بازيچه اي هستم که مي رقصم به هر سازت
تو مي خندي از آن اول به اين چشمان گريانم
نه در مسجد نه ميخانه نه در ديري نه در کعبه
من آن بيدم که مي لرزم دگر بر مرگ و پايانم
خدايي نا خدايي هرچه هستي غافلي يارب
که من آن کشتي بشکسته اي در کام طوفانم
تويي قادر تويي مطلق نسوزان خشک وتر باهم

خداوندا!
دردم را بیشتر کن
زخمم را چرکین تر
تبم را تندتر
و چنینم نگه دار، مبادا که آرامش، فراموشی بیاورد

خداوندا!
از پاداش، معافم کن
از بخشش، نا امیدم کن
از بهشت، مایوسم کن
تا هرچه می کنم به سودای انعام تو نباشد.

خداوندا! اگر داشتن، ذلیل داشتنم میکند
ندارم کن
اگر کاشتن، اسیر چیدنم میکند
بیکارم کن

خداوندا!
نا امید از معجزه‌ام کن
بی اعتقاد به دست غیبم کن
کافرم کن، رهایم کن.

خداوندا!
با ماندار باش!
اگر نیستی
اگر زاده تصوری
و اگر به پایان خویش رسیده‌ای
منطقم را استواری بخش تا نبودت را به نیکوترین وجهی اثبات کنم
و سخنم را چنان موثر ساز که شک دربود و نبودت را از دلها برانم
خداوندا ! همتم را برای انکارت هزار هزار برابر کن ...